
ای کشتی فتاده به گرداب خون علی
ای روشن از تو دیده ی مهتاب خون علی
ای شیر کردگار به هنگامۀ نبرد
وی عابد شهید به مهراب خون علی
در خشکسال غیرت و عزت ز چشم عشق
جاری شده به پای تو سیلاب خون علی
تار عزا و موسیقی غم نواختی
با زخمه ی عدالت و مضراب خون علی
ای تشنه ی وفا ز مریدانِ بی وفا
نوشیده ای ز تیغ ستم آب خون علی
اندر سپیده ای که نمودی طلوع سرخ
شد دیدگان دهر پر از خواب خون علی
با چاه کرده ای ز بس ای ماه درد دل
در حسرت سپیده زدی باب خون علی
شمشیر ابن ملجم دون را تو از کرم
وقت نماز کرده ای سیراب خون علی
زخمی زدند برتو که تاریخ تا ابد
رؤیت کند جمال تو در قاب خون علی
علی اکبر شجعان
منبع : http://rabe4.rozblog.com]]>